امروز
يکشنبه 1403.10.2
Iranian Construction Engineering and Management
مطالب خواندنی
گفت و گویی در مورد سبک زندگی ایرانی : عبور از غرایز به فکر و اندیشه در سرزمینی که از کانونهای بنیادی فلسفه جهانی است امری است حیاتی
ایرانی خیلی دنیا دوست است ولي هنرمندانه آنرا استتار میکند
دکترسریع القلم
اقتصادايران آنلاين:دكترمحمود سریعالقلم استاد دانشگاه شهید بهشتی در
گفت وگویی به بررسی سبک زندگی معطوف به توسعه یافتگی پرداخت و سبک کنونی زندگی ایرانی را نقادی و راهکارهای پیشنهادی خود برای اصلاح آن را مطرح ساخت. دغدغه پیشرفت و توسعه یافتگی در آثار و آرای دکتر محمود سریع القلم برجسته است. سریع القلم معتقد است که توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل میشود: اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها.
کشورهایی مثل آلمان، انگلیس و ژاپن و... از اصول ثابت توسعه یافتگی
برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن، توجه فراگیر به علم وعقلانیت،
بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی، نخبگان ابزاری منسجم، مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو... ولی الگوهایی که طی سالها پرورش و تکامل یافته، متفاوت است. در بررسی این اصول، فرهنگ و سبک زندگی ایرانی مورد توجه این محقق بوده است. نقدهای وارده بر سبک زندگی و مطالعه و بررسی مقایسهای این سبک با روش زندگی کشورهای توسعه یافته از جمله مطالعات دامنهدار این استاد دانشگاه بوده است. بر این اساس و نظر به اهمیت موضوع سبک زندگی معطوف به توسعهیافتگی گفت وگویی با دکتر محمود سریع القلم انجام دادهایم که از نظر میگذرد.
چه آسیبهایی را برای سبک زندگی ایرانیان به طور کلی میتوان برشمرد؟
در نظر داشته باشید که ما به سبک زندگی هیچ ملتی اصالتاً نمیتوانیم
ایراد بگیریم چون سبک زندگی نتیجه انباشت تجربیات تاریخی یک ملت است. اما میتوانیم معیارهایی را مشخص کنیم و از آن زاویه آسیب شناسی کنیم. در
اینجا قصد دارم آسیب شناسی سبک زندگی ایرانی را بر اساس خود فرهنگ ایرانی و فرهنگ دینی مورد خطاب قرار دهم. بر اساس تجربهای که در مشاهدات بینالمللی از جوامعی چون ترکیه، مالزی، کشورهای عربی و اروپایی داشتهام اولین وجه مقایسهای که میتوان در خصوص سبک زندگی ایرانی و همه این کشورها در نظر گرفت و البته بر خلاف ادعاهایی که عموماً در میان ما وجود دارد این است که میانگین ایرانی خیلی دنیا دوست است. علاقه عمیقی به دنیا و مال دنیا دارد ولی هنرمندانه آنرا استتار میکند. از این دنیا هم، پول،
لوازم زندگی، نمایش خانه و ویلا به دیگران سهم مهمی از دنیادوستی ایرانی
دارد. در مقایسه، یک دانمارکی برای نقاشی، موزه، هنر، کتاب، آخرین
رمانها، کنسرت، تئاتر، دوستان فرهنگی، کشف کشورها و فرهنگهای دیگر، جا
باز میکند.در سبد کالاهای میانگین ایرانی، این موارد کمرنگ است.
کافی است صورت آرام و خوشرنگ یک شهروند معمولی ترکیه را با یک ایرانی مضطرب و همیشه در حال پول جمع کردن مقایسه کنید. این یک پارادوکس است چرا که در جامعهای زندگی میکنیم که مباحث دینی و اخلاقی در آن سهم مهمی از آموزش را دارد. برای نمونه این مباحث توسط رسانهها، از طریق فضای عمومی، از طریق آموزش و از طریق کتب مذهبی طرح و عنوان میشود و آموزش معنوی و دینی جایگاه زیادی دارد اما این بعد دینی به نظر میرسد بیشتر بعدی ذهنی است. یعنی یک مداری در ذهن میانگین ایرانی هست که ارتباط بسیار محدودی با عمل فرد ایرانی دارد. نکته دوم این است که بخشی از فرهنگ ما تکرار آموزههای اخلاقی و دینی است. یعنی شما اگر در طول یک روز هزار نفر ایرانی را نمونه انتخاب کنید مشاهده خواهید کرد که آنها خیلی تذکر میدهند و نکات اخلاقی را مورد اشاره قرار میدهند و واژگان دینی، معنوی و اخلاقی زیادی را به کار میبرند. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر،
پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه دائماً مورد استفاده
ماست، اما پرسش اینجاست که انعکاس این واژهها در زندگی و عمل ما چیست؟
نیم کره ذهنی ما با نیم کره عملی ما تقریباً ارتباطی با هم ندارند.
انعکاس اخلاق و معنویت و انسانیت در زندگی و عمل ما بسیار محدود است
در اینجا قصد این است که رابطه بین ذهن و عمل را در خصوص سبک زندگی مورد بررسی قرار دهیم. تحقیقاً هیچ ملتی در دنیا به اندازه ایرانیها از اخلاق
و معنویت و انسانیت صحبت نمیکنند، اما انعکاس این در زندگی و عمل ما
محدود است. این اولین نقدی است که به زندگی ایرانی وارد است که چرا
اینقدر ظاهر اخلاقی و معنوی دارد، ولی باطن مادی. بعضی رسانهها که به
اروپاییها حمله میکنند و میگویند آنها مادی هستند، مفید خواهد بود اگر
بروند در میان آنها زندگی کنند و بعد منصفانه قضاوت کنند که ما
مصرفگراتر هستیم یا آنها. ما به پول و جمع کردن مال دنیا و مقام و منصب
وابستهتر هستیم یا آنها؟ بنابراین، اینگونه باید تبیین کنیم که مادیات
در سبک زندگی ایرانی جایگاه بسیار کانونی دارد. جمع کردن پول و امکانات و
داشتن سمت و منصب برای میانگین ایرانی بسیار مهم و بلکه تمام زندگی است.
خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفتهایم
کم میشناسم افرادی را که حتی اگر به پول و امکانات هم میرسند از آن
برای بهرهبرداری بهینه از زندگی استفاده بکنند. به جای ارتقای کیفیت
زندگی، مصرفگراتر میشوند. به نظر میرسد بسیاری از ما، خوشبختی را با
راحتی اشتباه گرفتهایم و فکر میکنیم تجملات یعنی ایدهآلهای زندگی.
بسیاری از ما، هدفی بالاتر از تأمین غرایز اولیه نداریم. خلق کنیم؛ تولید
کنیم؛ کار به جا ماندنی انجام دهیم؛ چنین افرادی در اقلیت محض هستند. یک
دلیل مهم علاقه ما به دارایی و مادیات برای نمایش به دیگران و فخرفروشی
است. از یک نفر که مدتی قبل در منطقه فرشته تهران قتلی را مرتکب شده بود
پرسیدند که چرا این کار را انجام دادید گفته بود که مقتول پولش را خیلی
به رخ من میکشید. شاید فرهنگی که ۴۵ سال پیش در مناطق فرودست تهران حاکم بود الان در منطقه فرشته تهران میبینید. یعنی قتل، درگیریها و نزاعهای
خیابانی در تهران به خاطر فخرفروشی و مسائل غریزی و مادیات است. از
اینرو، این سبک زندگی ایرانی که به شدت علاقهمند است پول جمع کند زندگی
را بسیار دچار تنش میکند و اضطرابآور است. بعد افراد دنبال این هستند
که آنچه را که به دست آوردهاند حالا چگونه باید حفظ کنند.
میانگین ایرانی فردی کوتاه مدت است
سبک زندگی ایرانی تا زمانی که تلقی منطقی از پول و امکانات پیدا نکند
اصلاح نمیشود. بخشی از این مسأله به این برمیگردد که ما میترسیم و
زندگی را کوتاه مدت میبینیم و عموماً در یک قرن و نیم گذشته در فضاهای
بی ثباتی زندگی کردهایم. لذا افراد به دنبال این هستند که نهایت
بهرهبرداری را در زمانهای کوتاه انجام دهند و حرصی که برای سریع به دست
آوردن پول دارند فروبنشانند. البته این مسائل ریشههای طبقاتی هم دارد.
فردی را میشناسم که سال ۱۳۷۰ راننده تاکسی بوده و هم اکنون با رانت، زد
و بند و اجحاف به حقوق دیگران به ثروت دهها میلیاردی رسیده است. او را
تشویق کردم به حج برود و آسیا، آفریقا و اروپا را کشف کند. جواب داد که
دو کارخانه باید راهاندازی کند شاید در هفتاد سالگی فرصت این کارها
فراهم شود. کسی که قبلاً در فقر و محرومیت زندگی کرده الان از فرایند
ناسالم پول درآوردن در این جامعه به وجد آمده و معنای دیگری برای زندگی
قایل نیست. کتاب خواندن و به موزه رفتن برای او مسخره است. رشد قوای فکری و معنوی برای او وقت تلف کردن است. به صورت این شخص با این ثروت نگاه کنید فکر میکنید کارگر معدن است. این صورت را مقایسه کنید با مردم و کارآفرینان عادی جامعه ما که با زندگی معمولی، امیدوار و شاداب و سلامتی روانی دارند. صورت انسان، انعکاس آرامش، سلامتی روانی و روحی اوست. پول و سمت به طور باور نکردنی برای میانگین ایرانی قداست پیدا کرده و معما این است که این در جامعهای است که میخواهد الهامبخش دیگر مسلمانان باشد!
سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی در مقایسه با اروپاییها بالاست
نقد سوم بر سبک زندگی ایرانی این است که در مقایسه با ملتهای دیگر سهم
تفریح و خوشگذارانی و دور هم جمع شدنهای متعدد و طولانی بسیار بالاست.
همه ملتها دنبال خوشگذرانی و تفریح هستند اما سهم خوشگذرانی و تفریح در
زندگی ایرانی افراطی است. اخلاق، معنویت و حرفهای دلچسب به عنوان پوششی
است بر آنچه ما در باطن انجام میدهیم. باید توجه داشت که سرنوشت هر ملتی
با روحیه اکثریت آن ملت رقم میخورد. صحبت من این نیست که همه ایرانیان
این ویژگیها را دارند ولی بسیاری از آنها چه در داخل و چه در خارج این
خصایص را دارند. برای همین تاریخ، فرهنگ و زندگی ما به شدت سینوسی و
نوسانی است. یکبار یک فرد ثروتمند هلندی را ملاقات کردم که عمده درآمد
خود را صرف امور خیریه میکرد. وی در یک آپارتمان نسبتاً متوسطی زندگی
میکرد و معتقد بود از این فرصتی که در اختیار دارد و از این امکاناتی که
به دست آورده باید کار مفید اجتماعی انجام بدهد.
سبک زندگی ما به شدت خودمحور است
نقد چهارم اینکه سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به دنبال
حریم فردی خود هستیم و به آن حریم بیشتر توجه داریم. زیرا اگر کسی
اجتماعی فکر کند بسیاری از کارها را انجام نمیدهد. اگر من اجتماعی فکر
کنم هیچ وقت از اتومبیل آشغال به بیرون نمیاندازم؛ اگر من اجتماعی فکر
کنم هیچ وقت اتومبیل خود را دوبله پارک نمیکنم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم
هیچ وقت زمینههای آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم نمیکنم. در یک
مجتمع آپارتمانی، یکی از دوستان میگفت همسایهای معتقد بود حتی ساعت دو
نصف شب صدای بلند موسیقی پخش کند به کسی مربوط نیست. هر کاری که دوست داشته باشد و خانوادهاش علاقهمند باشند با هر سر و صدا و مزاحمتی حریم آپارتمان ایشان است. این درصد قابل توجهی از توحش است که با زندگی انسانی و مدنی ناسازگار است. من حتی متغیرهای اخلاقی و دینی را در این قضاوت دخالت نمیدهم چون فرد اخلاقی و دینی بالاتر از فرد مدنی است. خاطرم هست در دهه ۱۳۵۰ در دوره نوجوانی، همسایه نمازخوانی داشتیم که با نوک پا در کوچه راه میرفت و معتقد بود ممکن است صدای کفش باعث ناراحتی همسایهها شود.
نگاه ما اجتماعی نیست
به طور کلی ما به گونهای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت میشویم که
نگاهمان نگاه اجتماعی نیست؛ نگاهمان نگاه عمومی نیست. به عنوان مثال در
حال حاضر و در شهر تهران شهرداری همه جا تبلیغ کرده که ما از شهروندان
خواهش میکنیم کمتر آشغال تولید کنند. چون ما ظاهراً در دنیا جزو
شهروندانی هستیم که استعداد بالایی در تولید زباله دارند. اگر ما خارج از
منافع شخصی فکر کنیم، جامعه و انسانهای دیگر هم برای ما اهمیت پیدا
میکنند. عجیب بسیاری از افراد، خارج از خود و منافع خود به حقوق
انسانهای دیگر بیتفاوت شدهاند. ما ایرانیها یک ظاهری داریم و یک
باطنی. این در حالی است که فرد ژاپنی و آلمانی و ترکیهای یک کاراکتر و
شخصیت بیشتر ندارد. اما ما به عنوان یک ایرانی یک ظاهری داریم که خود را
موجه معرفی میکنیم و حرفهای بسیار زیبایی میزنیم و از قضا بخش مهمی از
حرفهای ما نیز اخلاقی و معنوی و در مذمت دنیا است اما سبک زندگی ما به
شدت خودمحور و مادی است و به دنبال جمعآوری پول و حفاظت از حریمهای فردی خود هستیم.
هنوز کشور و جامعه به معنای علمی کلمه نداریم
بر این اساس است که معتقدم ما عدهای هستیم که با سنن و خلقیات مشترک در
جغرافیایی زندگی میکنیم. در علم جامعه شناسی، جامعه اینگونه تعریف
میشود که عدهای در آن دارای اهداف مشترک و جهتگیری مشترک هستند. ما
هنوز به آن مرحله نرسیدهایم. شاید یک دلیل این باشد که ما امپراتوری
بوده ایم. بر این اساس معتقد هستم که ما هنوز کشور- ملت نشدهایم. البته
ملت هستیم؛ ما ایرانی هستیم و با زبان فارسی صحبت میکنیم و دارای ادبیات
غنی و تاریخ کهن و سرزمین گسترده هستیم. اینها همه شاخصهای یک ملت است. اما ما کشور- ملت نیستیم؛ چینیها هستند، اما ما هنوز نیستیم؛ ژاپنیها
هستند و ما نیستیم. اگر ما کشور بودیم و جامعه داشتیم، حتماً کسی از بیتالمال اختلاس نمیکرد و راضی نمیشد از طریق تلفن، رانت و ارتباطات به ثروت برسد چون تعهد و وفاداری به کشور داشت و از مردم خجالت میکشید.
آیا یک آلمانی این کار را میکند؟ قبل از اینکه از قانون بترسد به احترام
کشور و هموطنانش این کار را نمیکند. دوستان بسیاری در بخش خصوصی دارم کهحاضر نشدهاند پروژههای بزرگی را قبول کنند چون نخواستهاند کمیسیون
پرداخت کنند. اینگونه افراد برای خود احترام قائلاند و مانند عالینسبها، خسروشاهیها، خیامیها و ایروانیها، برای کشور، جامعه و شخص خودشان احترام قائلاند. البته این گونه افراد از اصالت خانوادگی برخوردارند و تازه به دوران رسیده نیستند.
در کتاب شما با عنوان "اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار" به نوعی ریشه
تفاوت در نظر و عمل، استبداد تاریخی عنوان شده است. در واقع این تفاوت
نوعی فرهنگ چاپلوسی است. در آن کتاب عنوان شده که نزدیکان پادشاه برای
نزدیکتر کردن خود به او چیزی را میگویند که پادشاه را خوش آید و در
واقع مطالبی را بیان میکردند که بعضاً خود اعتقادی به آن نداشتند. چقدر
معتقد هستید که ریشه این مسأله سیاسی است؟
این موضوع برمیگردد به شاخصهای زندگی ما ایرانیان. حرف شما درست است که به دلایل تاریخی و سیاسی ما در جایی آموزش نمیبینیم که مورد نقد قرار بگیریم. شما اگر ملایمترین انتقاد را به میانگین ایرانی داشته باشید
احتمالاً دوستی آن شخص را از دست میدهید. فکر کنم هر کسی این تجربه را
در زندگی خود داشته است. عادت کردهایم که همواره از ما تعریف بشود. حتی
پدرها و مادرها نیز عموماً فرزندان خود را تأیید میکنند تا آنها را تربیت کنند. ما به سختی میتوانیم به همدیگر تذکر بدهیم و یکدیگر را نقد بکنیم. هم روش این کار را بلد نیستیم و هم آمادگی روحی برای پذیرش نقد نداریم. الان هم در دانشگاههای ما و هم در رسانهها میشود گفت که تقریباً نقد تعطیل است. گله و شکایت خیلی زیاد است اما نقد به معنای مطرح کردن نارساییها با دلیل و استدلال بسیار ضعیف است. ما برای این مسأله در جایی آموزش نمیبینیم. در کشورهای صنعتی هم پدر و مادرها فرزندانشان را نقد میکنند، هم رسانهها مدیران جامعه خود را نقد میکنند و هم یک فرهنگ عمومی برای بهبود امور زندگی از تغذیه گرفته تا رفتار در سطح جامعه وجود دارد. ما اینها را نداریم و در جایی آموزش برای این کار نمیبینیم و به طور طبیعی کسی که در این جامعه بزرگ میشود ناخودآگاهش این است که من باید مورد تقدیر و ستایش قرار بگیرم و هیچ ایرادی ندارم. میتوان این را اثبات کرد.
برای نمونه بیائید الان به سطح شمال شهر تهران برویم و از افرادی که
دوبله پارک کردهاند بپرسیم چرا شما دوبله پارک کردهاید. عموماً به شما
خواهند گفت که اولاً به شما مربوط نیست و ثانیاً من کار دارم و برایم
اصلاً مهم نیست که برای انجام کارم حقوق دیگران را نادیده بگیرم و حتی
ممکن است که طرح سوال به نزاع و درگیری هم بینجامد که نمونههای آنرا در
سطح شهر تهران شاهد هستیم. شما نمیتوانید به کسی حتی نکتهای را بیان
کنید حال نقد که واژه خیلی غلیظی است جای خود دارد. حتی ملایمترین نکته
در مورد نحوه فکر کردن و رفتار کردن شخصی را نمیتوان مطرح کرد چرا که
خیلی سریع به نزاع و درگیری و کشمکش میان افراد تبدیل میشود. این پدیده
و معایب در یک مقطعی در این کشور باید اصلاح شود. به این مسائل و مباحث
رسانهها باید اهتمام داشته باشند و مدارس و خانوادهها باید در مورد آن کار کنند. مسئولین ایران باید قدری غیرسیاسی فکر کنند و به مسائل عادی هم توجه کنند. برخلاف بسیاری از تحصیلکردههای ایرانی که دولت را مقصر این مسایل و مشکلات میدانند معتقد هستم که جامعه سهم خیلی مهمتری دارد. جامعه، تشکلهای مردمی و اصناف و انجمنها در این مسائل خیلی مهمتر از دولت هستند.
در هیچ کجای دنیا دولت به دنبال این نیست که بخشی از قدرت و اقتدار خود
را به جامعه منتقل کند. همیشه جامعه بوده که با آگاهی و تشکل و مطرح کردن
مسائل سعی میکند که عملکرد دولت را ارتقا دهد. حداقل تاریخ سیصد ساله
اخیر دنیا این موضوع را به ما نشان میدهد. بنابراین خود مردم هم خیلی
مهم هستند. این پرسش مطرح است که آیا مردم ما آمادگی تغییر را دارند؟ آیا
آمادگی این را داریم که به جای آنکه یک شب برویم پیتزا بخوریم پول آنرا
صرف خریدن کتاب کنیم؟ ما باید خودمان را اصلاح کنیم و نه اینکه تماماً
نگاه ما این باشد که دولت باید اصلاح شود. نباید نگاه اینگونه باشد که ما
مردم همه آداب و رفتار و کردار و خلقیاتمان بسیار عالی است و مشکل فقط در
دولت است!
در بحث توسعه یافتگی، شما معتقد هستید که اصول توسعه را میتوان از
کشورهای دیگر اخذ کرد و برای توسعه یافتگی به کار برد. اما در خصوص
الگوهای توسعه معتقد هستید که این الگوها الزاماً از یک جامعه به جامعه
دیگر قابل کاربست نیستند. با وام گیری از این موضوع، چه شاخصها و اصولی
از سبک زندگی کشورهای توسعه یافته را میتوان در جهت رسیدن به توسعه و
پیشرفت مورد توجه قرار داد؟
حضرت امیر(ع) میگویند شما را دعوت میکنم به ترس از خدا و نظم در امور.
شاید نظم در امور را بتوان اینگونه تجزیه کرد:
عقلانیت، علمگرایی، قانونگرایی، انسجام فکری نخبگان سیاسی، قوه مقننه قابل کارآمد و قوه قضائیه بیطرف.
این اصول جهانشمول هستند و نتیجه تجربه بشری. هیچ جامعهای نمیتواند بدون علم، نظم و عقلانیت و انسجام و قانونگرایی توسعه پیدا کند. اینها را باید همه رعایت کنند و مد نظر داشته باشند. اما کشورها در الگوسازی میتوانند راههای مختلف را طی کنند. اصول توسعه چینی با اصول توسعه ژاپنی در قرن نوزدهم یکی است اما مدل و الگوی ژاپنی با مدل و الگوی چینی متفاوت است. در واقع راه و شیوه رسیدن این دو کشور به توسعه متفاوت از یکدیگر است. سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی، دارای اصولی است. اولین اصل مسأله قانونگرایی است. یعنی افراد باید بیاموزند که در چارچوب قانون عمل کنند. قانون نیز باید برای افراد به صورت عادت در آید. اگر یکشهروند در شهر تهران در ساعت ۳ صبح پشت چراغ قرمز قرار گیرد و ببیند پلیس نیست و از چراغ قرمز رد شود او بر اساس عادت این کار را انجام میدهد. اگر در شهر هامبورگ آلمان هم کسی پشت چراغ قرمز قرار میگیرد و چند دقیقه میایستد تا چراغ سبز شود و حرکت میکند او نیز بر اساس عادت این کار را انجام میدهد. راننده آلمانی یک عادت مثبت دارد و راننده ما یک عادت منفی. مهمترین وجه توسعه یافتگی در سبک زندگی، رعایت قاعده و قانون در یک جامعه است. به دلایل بسیار پیچیده روانی و تاریخی و اجتماعی، میانگین ایرانی علاقهمند به قاعده نیست.
چه نسخه ای برای اصلاح سبک زندگی ایرانیان پیشنهاد میکنید؟
تعدادی شاخص را در این خصوص مطرح میکنم. اولین شاخص کتاب خواندن و
مناظره کردن است. احساس نیاز است که انسانها را رشد میدهد. این آگاهی در
جامعه باید رشد یابد و افراد از خود بپرسند آیا نیازی به کتاب خواندن دارند یا نه. فرهنگ شفاهی در ایران احساس بی نیازی به کتاب را تقویت کرده است و فکر میکنیم فقط باید گوش دهیم و نباید بخوانیم و مطالعه کنیم و این نخواندن هم فکر، هم رفتار، هم خلقیات و هم انرژی ای که باید برای تغییر بگذاریم را به حالت انجماد رسانده است. هرکس که به وجدان خودش رجوع کند این نتیجه را میگیرد که بیتردید سطح و کیفیت فرهنگ عمومی ما طی سالهای گذشته کاهش یافته است. طی این مدت ادب، تربیت، مدنیت و سطح اجتماعی تقلیل یافته و سطح اعتماد کم شده است. یک دلیلش این است که به مصرفگرایی و کاهش مطالعه و مناظره روی آوردیم و سطح فکرمان را ارتقا نمیبخشیم. یکی از پیامدهای بسیار مثبت کتاب خواندن این است که خودشناسی انسان افزایش مییابد و اینجاست که برای من معماست این جامعهای که اینقدر معیارهای اخلاقی و عرفانی دارد چقدر وقت برای بیرون از خودش میگذارد تا اینکه برای خودش. این یک پارادوکس در فرهنگ عمومی ما ایرانیان است.
نکته دوم در رابطه با سبک زندگی، رعایت حقوق انسانهای دیگر است. امروزه
در فرهنگ آپارتمان نشینی در شهر تهران یک خانواده تا ۳ صبح به قدری سرو
صدا میکند که کل محله اعتراض میکنند. این برای این است که هیچ احترام و
حقوقی برای دیگران قائل نیستند. رعایت حقوق دیگران، تربیت میخواهد. یکی
از نکات مهمی که طی سالها در اجلاس داووس آموختهام تواضع بزرگان اقتصاد
و سیاست دنیاست. تواضعی که در "بیل گیتس" دیدم، را در خانوادههای
عالینسب و خسروشاهیها در دوره نوجوانی دیده بودم. حالا امروز تازه به
دوران رسیدهها که از طریق رانت و ارتباط فامیلی و... به پول و ثروت
هنگفتی رسیدهاند حداقل حقوق را برای دیگران قائل نیستند و آموزش فرهنگ
مدنی ندیدهاند. این عده تصور میکنند چون پول دارند بر دیگران هم تفوق
دارند. جالب اینکه این امر به هیچ وجه با فرهنگ دینی و انباشته شده
تاریخی ما ایرانیان سنخیت هم ندارد. رعایت حقوق دیگران بسیار مهم و کلیدی
است. اتفاقاً قواعد دینی ما در این رابطه بسیار آموزنده است. نکته سوم در
این رابطه این است که اگر بخواهیم سبک زندگی خود را تغییر دهیم باید
افراد فکری منصفی باشیم.
در فرهنگ میانگین ایرانی کتمان، مماشات و توجیه زیاد داریم که برای توسعه
یافتگی و سبک زندگی معقول مضر هستند. البته توجیه کردن یک خصلت انسانی
است ولی اگر آحاد یک جامعه بخواهند پیشرفت کنند باید نسبت به یکدیگر منصف
باشند. باید حداقل کتمان و مماشات را به کار گیریم و معقول و منطقی تعامل
کنیم. موضوع چهارم این است که میانگین ایرانی، دامنه لذاتش خیلی محدود
است. سبک زندگی ما لذات ما را به موارد خاصی محدود میکند. قدم زدن در
خزان، با دوستان فرهنگی بودن، کمک کردن به ایتام، ۵ دقیقه به یک گل نگاه
کردن، ۴۰ صفحه در مورد خود نوشتن، احترام به عابر پیاده، نپریدن وسط حرف دیگران، سکوت فراوان، آشغال پرت نکردن از اتومبیل، جواب تلفن مردم را دادن، مؤدب بودن، تقدیر از کار خوب، ویژگیهای مثبت افراد را دیدن، گفتن
۱۰ مرتبه در روز: من اشتباه کردم، زبانهای خارجی آموختن و سرزدن به
حلقه
های ۱و ۲ و ۳ زندگی خودمان در زندگی ما ایرانیها محدود است. ما به
مراتب مادیتر هستیم حداقل از مردم اروپا. میانگین مردم اروپا یک زندگی
بسیار معمولی دارند و از زندگی با ثبات و آرامی که دارند راضی هستند و
تنوع عجیبی در دامنه لذاتشان دارند. از اینکه به جنگل یا دریا بروند یا
به افراد کمک کنند. یا کتاب بخوانند و وقت برای خودشان بگذارند خیلی
خرسند میشوند. ولی دامنه لذات ما خیلی محدود و مادی است.
این تلقی ما از زندگی باعث میشود که دائماً در اضطراب باشیم و از آن
ابعاد غیر مادی زندگی بهره نبریم. نکته پنجم این است که اگر بخواهیم سبک
زندگی معقول داشته باشیم باید نظام اجتماعی با ثباتی داشته باشیم. برای
این کار باید قوههای مقننه و قضائیه بیش از وضعیت فعلی، با قاعده مندی و
انصاف بیشتری عمل کنند تا اینکه توازنی میان قوه مجریه و دستگاههای
اجرایی و دستگاههای نظارتی کشور به وجود آید. ۳۰۰سال تحقیقات علم
سیاست به ما میگوید جامعهای معقول است که میان نهادهای قدرتمندش توازن
وجود داشته باشد. اگر این توازن وجود نداشته باشد شهروندان ضرر خواهند
کرد. تحقق این توازن در یک نظام حقوقی قوی و در حوزه سیاسی و اجرایی است که خودش را نشان میدهد. اینچنین است که سبک زندگی از یک طرف آداب، عادات و خلقیات منطقی است و از طرف دیگر یک دستگاه اجرایی و نظارتی باید پشتوانه آن سبک زندگی باشد که بتواند آن را تأمین کند. برای همین نخبگان سیاسی ما خودشان باید سبک زندگی خود را عوض کنند. سیاستمداران ما عموماً در اضطراب و نگرانی و در توجیه موقعیت خودشان هستند این بسیار با
سیاستمداران حتی هندی و چینی فرق میکند که ساعت ۵ به منزل میروند. ولی
سیاستمداران ما ۹۰ درصد زندگیاشان سیاست است و خیلی فرصت نمیکنند که
زندگی کنند. سیاستمداران ما با اینکه امکانات خوبی دارند ولی زندگیاشان
دائم در اضطراب و ناآرامی است. تا زمانی که سیاستمداران ما سبک زندگی خود
را به طرف آرامش و ثبات و بیرون آمدن صرفاً از کانون سیاست تعریف نکنند
طبعاً آن اثرات مثبت خودش را هم در جامعه منعکس نخواهد کرد. اوباما هر
چند وقت یکبار، سرزده به یک رستورانی در واشنگتن میرود و بدون آنکه از
در و دیوار، مأمورین امنیتی دیده شوند در کنار مردم عادی با خانواده خود،
غذا میخورد. فیلم نگاه میکند، بسکتبال بازی میکند. هم اکنون بوش پسر
وقت قابل توجهی برای نقاشی میگذارد.
فرمول پیشنهادی من برای سبک زندگی از یک طرف اصلاح افکار و روشهای جامعه است و از طرف دیگر کارآمدی و نظارت قوی دستگاههای اجرایی کشور است که باید فضای دوطرفه و پویا با جامعه را فراهم کنند. کانون این اصلاح هم
ترویج مناظره است تا اینکه همه در اثر این مناظره ها بتوانند افکارشان را ارتقا دهند و تلقیشان از زندگی را تغییر دهند و این قدر به دنبال مادیات و امکانات و مناصب نباشند. به عنوان کسی که تاریخ ایران را قدری خوانده این را یک مشکل تاریخی میدانم که بخصوص در قرن اخیر داشتهایم و هنوز در شرایط فعلی هم وجود دارد؛ یعنی تلقی مادی از زندگی اما با یک صورت و ویترین اخلاقی و معنوی و با واژگانی که باطن عملی کمتری دارند. عبور از غرایز به فکر و اندیشه در سرزمینی که از کانونهای بنیادی فلسفه جهانی است امری است حیاتی. نزدیک کردن ذهن و بیان اخلاقی به عمل، انتقال از مصرفگرایی به تولید و خلاقیت و وارد کردن فرهنگ در زندگی، مهمترین نکات در تغییر سبک زندگی ایرانی است.
آرشيو مطالب...